ارغوان(ابتهاج)
47 سال قبل، رأس ساعت معینی که تکنوازی «پرویز یاحقی» (پرویز
صدیقی پارسی) هفدهساله در رادیو تهران بهطور زنده و مستقیم پخش میشد، جریان برق شهر ضعیف میشد. هرکسی که عشقِ موسیقی داشت، پای رادیوی ترانزیستوری مینشست و گویی کل مردم شهر، گوش به قصّة شیدایی و شوریدگی نوازندة جوانی میسپردند که ظرافت پنجة استادان را داشت و احساس پُرشور نوازندگان کولی را! چند سال پیش از آن، وقتی که تکنوازی آن طفل خردسال از رادیو پخش شده بود، دوستداران استاد حسین یاحقی با اتومبیلهایشان بیرون ساختمان رادیو صف کشیده بودند. بعضی به خیال اینکه نوازندة برنامه «حسین خان» است و میشود بعد از پایان برنامه او را دید و عدهای هم از اول میدانستند که نوازنده کودکی خردسال است و آمده بودند که این اعجوبة دوران را از نزدیک ببینند. کسی که قرار بود در سالهای بعد نام «ویولن» در موسیقی ایرانی با نام او به یاد بیاید و به نقطهای برسد که دیگران آرزو کنند مثل او بنوازند و مثل او با احساسات مردم سروکار داشته باشند.
ادامه مطلب...
احمد عبادی (۱۲۸۳-۱۳۷۱) از استادان موسیقی ایرانی و نوازنده سهتار و فرزند میرزا عبدالله فراهانی بود. از هشت سالگی با موسیقی آشنا شد و اصول نوازندگی را از خواهران خود مولود و ملوک، که از تعلیمات پدر برخوردار بودند فرا گرفت.
استاد احمد عبادی مدتها در وزارت پیشه وهنر به تدریس و تحقیق در موسیقی ایرانی و سه تار پرداخت ودر جهت معرفی موسیقی ملی ایران کنسرتهای متعددی در داخل و خارج از کشور از جمله فرانسه، ایتالیا، آلمان و اتریش داشت که مورد استقبال هنردوستان واقع شده است.
استاد عبادی در نواختن سه تار دارای سبک و شیوهای مخصوص به خود بود که کمتر کسی توانسته از عهده تقلید آن بر آید. عدهای سبک خاص ساز زدن او را مربوط به امکانات و وسایل صدا برداری زمان وی میدانند. مضرابهای تک سیم و دومضرابها از مشخصههای بارز سبک وی هستند.
از کارهایی که او در نوازندگی سه تار ایجاد کرد، ابداع کوکهای مختلف در سه تار است که در آلبوم کوک سه تار آنها راعرضه کرده است.
عبادی شاگردان بسیاری تربیت کرد از جمله مهربانو توفیق، بهرام وادانی، بهداد بابایی و ....
او در رادیو نیز فعالیت میکرد و صفحهها و کاستهای زیادی ضبط کرده از جمله صفحه آواز شور همراه رضا ظلی و همچنین تکنوازیها و بداهه نوازیها و همراهی با نوازندگان و خوانندگان مختلف. همنوازیهای او با استاد بنان و استاد شجریان آثاری شنیدنی و ماندگار در قالب برنامهٔ گلها به جا گذاشته است.
آنطور که اهل موسیقی از مرحوم عبادی به خاطر دارند، عبادی فردی معتقد و متدین بود، قبل از ساز زدن وضو میگرفت و در روزهای عزا داری و شهادت ائمه اطهار دست به ساز نمیزد.
برگرفته از دانشنامه ویکی پدیا
لطفالله مجد که به هنگام مرگ شصت و یک سال داشت، از جمله هنرمندانی بود که سالها همکاریاش با رادیو ایران به روزهای آغاز فعالیت رادیو در ایران برمیگشت. آنان که در این همه سال شنونده برنامههای رادیو ایران بودهاند، خاصه آنهایی که به موسیقی ایرانی شیفتگی دارند و این گروه از برنامههای رادیو را پیوسته شنونده بودهاند، بیگمان به یاد دارند که در طول این همه سال چه بسیار صدای ساز لطفالله مجد را شنیدهاند و چه بسیار که دل به طنین زخمههایی سپردهاند که از سراپرده تار مجد برمیخاسته است. لطفالله مجد در همه سالهای نوازندگی هرگز نخواست که هنرش ابزاری برای کسب شهرت برای او بشود و به همین دلیل هم به همان اندازه که طنین آشنای سازش شهرت یافت و آشنا شد، نام او و خود او بر زبانها نیفتاد و شگفتا که هرگز هم از این مسئله ابراز شکوه نکرد. پیوسته دلخوش از این بود که با ساز خود توانسته است «عالمی» داشته باشد و دلخوشتر از این بود که وقتی سازش را در پناه جانش میگیرد فرصتی دارد تا فریادهایی از شور و عشق و راز و نیاز را با خود و با او زمزمه کند و چنین بود که اغلب میگفتند ساز مجد تنها صدای خوش نیست، بلکه مجموعهای از گفت و شنودهایی است که دریافتش و دریافتن راستینش میتواند دریافتنش موجب نابترین لذتها بشود
لطفالله مجد که از تبار بزرگانی چون ابوالحسن صبا و محجوبی بود، همیشه و همیشه بیادعا ماند و تنها به این دلخوش کرد که سازش رازش را میداند و او نیز راز سازی را که سالهاست با یکدیگر «دمخوری» دارند. لطفالله مجد، همچنان که قبلاً اشاره شد ساعت یازده روز چهارشنبه هشتم آذر ماه 1357 به هنگامی که در صف طولانی پمپ بنزین خیابان کوروش کبیر تهران (خیابان دکتر شریعتی بعدی) منتظر نوبت ایستاده بود، دچار حمله قلبی شد و پیش از اینکه او را به بیمارستان برسانند، جان به جانآفرین تسلیم کرد
آنچه در این صفحات میبینید و میخوانید یادداشتها و تصویرهایی است که به همت چهار دوست عزیزش نواب صفا ـ شاعر، نویسنده و محقق معاصرـ و فریدون ناصری ـ موسیقیدان و همکار قدیمی رادیو ایران ـ ادیب خوانساری ـ استاد موسیقی و آوازخوان معروف ـ و استاد احمد عبادی ـ نوازنده چیره دست سهتارـ فراهم آمده است. شاید که چاپ آنها و یادهایی که در لابهلایشان آمده یادی از او زنده کنند و امید که روانش قرین رحمت پروردگارشود
ادیب خوانساری:
لطفالله مجد، انسانی لایق، هنرمندی ارزنده
من مرحوم لطفالله مجد را از سال 1319 که رادیو تهران افتتاح شد میشناختم و گاه نیز در برنامههای رادیو با آن مرحوم همکاری داشتم. او قبل از افتتاح رادیو علاوه بر کار اداری در اداره دخانیات ایران، به فعالیتهای هنری نیز میپرداخت و هنرش ارزنده و قابل ستایش بود
مرحوم لطفالله مجد، به تصدیق عموم هنرمندان و هنرشناسان موسیقی اصیل ایرانی هنرمندی قابل ستایش بود و از نظر اخلاق هم از شایستگی و لیاقت راستینی برخوردار بود
در سال 1356 ضمن تجلیلی که سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران (صدا و سیما بعدی) از هنرمندان به عمل آورد مرحوم لطفالله مجد به سبب سوابق اخلاقی و هنری طولانی و درخشان خود در صف اول قرار داشت. مرحوم لطفالله مجد مسلمان واقعی بود مبانی عقیدتی محکم و استوار داشت و به دلیل داشتن خصوصیات اخلاقی بارز و شایسته در بین عموم هنرمندان از محبوبیت خاصی برخوردار بود. فقدان او در صف جامعه هنرمندان خلأیی ایجاد کرده که به این زودیها هم ممکن نیست پر بشود.
احمد عبادی:
لطفالله مجد، پنجهاش شیرین بود
نزدیک به چهل سال بود که با لطفالله مجد دوستی و آشنایی داشتم. دوستی ما از آن دوستیها بود که ریشه در روزگار جوانی هر دوی ما داشت و به همین دلیل شیرین و پُرخاطره بود. او در نوازندگی تار چیرهدست بود. تکنیکی داشت که خاص خودش بود. از زبانش شنیده بودم که نواختن تار را اول بار از طریق پسرعمویش شناخته و آموخته است. بعضی مواقع برای من از پسرعمویش صحبت میکرد که ساکن شهر «شاهی» (قائمشهر بعدی) بود و ساز خوب میزد
لطفالله مجد علاوه بر اینکه خودش اهل ذوق بود، و علاوه بر اینکه تکنیک خاصی در نوازندگی داشت، با این همه تا حدودی هم متأثر از تکنیک نوازندگی پسرعموی من یعنی مرحوم عبدالحسین شهنازی بود و تا حدودی هم از روی پنجة من کار میکرد. نباید ناگفته گذاشت که او در نوازندگی خودساخته بود، بیآنکه پیش کسی «مشق» کند و تعلیم ببیند از سر ذوق و علاقهای که داشت، توانست به راز نواختن «تار» دست پیدا کند و بعدها هم به درجه استادی برسد
تکنیک او چنان بود که هر کس صدای سازش را میشنید، بلافاصله میفهمید که آنچه میشنود، صدای ساز لطفالله مجد است
به طور کلی میتوانم بگویم او «شیرین» کار میکرد و زیبایی و ظرافت کارش در «پنجه» و «مضرابش» بود و اجازه بدهید با صراحت بگویم که از شنیدن صدای سازش همیشه لذت میبردم
آخرین باری که او را دیدم، همین چند روز پیش از مرگش بود، که پیش من آمد و بعد از اینکه نشستیم و صحبت کردیم، موقع رفتن گفت: دستش خوب کار نمیکند و نمیتواند تار را در دست بگیرد، به همین دلیل از من خواست که یکی از سهتارهایم را که معمولاً سبکتر از تار است به او بدهم تا با خود ببرد و به جای تار بزند، من هم بلافاصله یکی از سهتارهایم را که از ترکیه برایم آورده بودند، آوردم و تقدیمش کردم و دیگر خبری از او نداشتم، تا روزی که با تلفن به وسیله آقای فریدون ناصری در رادیو ایران از مرگ او باخبر شدم و حقیقت را بخواهید از شنیدن این خبر، و از اینکه دوست نازنینی را از دست دادم خیلی غمگین شدم
فریدون ناصری:
لطفالله مجد، خودساخته بود
دربارة مرحوم لطفالله مجد و خصوصیات سازش سخن بسیار است که در این مختصر نمیگنجد. با این حال باید یادآور شد که بر خلاف بسیاری نظریات و گفتهها لطفالله مجد هنرمندی خودساخته بود. او بدون معلم و بدون راهنمای مستقیم ساز زدن را آغاز کرد و به پایهای رسید که همگان میدانند
برای تشریح قدرت لطفالله مجد و به طور کلی نوآوری و نبوغش در نوازندگی، همین بس که وقتی پس از یک دوره بیماری مجدداً به رادیو ایران بازگشت، شورای موسیقی خواست که در میزان دستمزد او تجدید نظر بشود. در آن زمان خودبهخود این صحبت پیش آمد که لطفالله مجد را با چه کسی باید سنجید؟ آقای علی تجویدی، هنرمند خوب و ارزنده که سالها عضویت شورای موسیقی را داشتند و در آن جلسه نیز بودند، گفتند که «باید دیگران را با مجد سنجید.» در چنین شرایطی است که ارزش و دستمزد مجد بهخوبی روشن خواهد شد. آری تجویدی سخنی به حق گفته بود. چرا که بسیاری از نوازندگان امروزی هر یک به طریقی تحت تأثیر نوازندگی لطفالله مجد بودند و نوازندگی مجد آنقدر جالب و دلنشین و پُرمحتوا بود که مرحوم روحالله خالقی در کنسرتهای انجمن موسیقی ملی، بارها و بارها مجد را به عنوان تکنواز انتخاب کرد و به طور کلی نشان داد که به ساز مجد علاقهای خاص دارد.
گفتم که مجد هنرمندی بود خودساخته، معذالک (و بنابر آنچه که تاکنون میدانیم) او پسرعمویی داشته که دستی در نواختن تار داشت و گویا مرحوم لطفالله مجد با شنیدن ساز پسرعمو و در نتیجه مجالست دائم با وی، چنان سر ذوق میآید که بدون راهنمایی هیچ کس، خود ساز به دست میگیرد و بعد از مدتی نوازندگی به مقام و مرتبهای میرسد که در ردیف بهترین تکنوازان ما قرار میگیرد
لطفالله مجد گرچه استاد نداشت ولی از نخستین روزهایی که رسماً دست به نوازندگی زد، با تمامی استادان خوب گذشته و حال حشر و نشر پیدا کرد. او یار غار و دوست بسیار صمیمی ابوالحسنخان صبا، حسین یاحقی و مرتضیخان محجوبی بود و با دیگر هنرمندان نیز مجالست دائم داشت و به این ترتیب بود که ساز او هر روز و هر ساعت پر عمق و محتوا میشد. او دقیقاً از راه گوش میآموخت و هیچ نکته جالبی از چشم تیزبین و گوش شنوای او دور نمیماند. مجد به طور کلی در نواختن تار دارای سبکی خاص بود. سبکی که بعدها توانست بسیاری از نوازندگان را تحت تأثیر خود قرار دهد. از سوی دیگر مجد که گوش شنوایی داشت خود به طریقی تحت تأثیر مرحوم عبدالحسین شهنازی قرار گرفت. اما آنچه که خود به این سبک و روش اضافه کرد مسئلهای در خور تعمق بود
نواب صفا:
لطفالله مجد، هنرمندی بود با مناعت طبع
من لطفالله مجد را از 32 سال پیش میشناختم و سرآغاز این آشنایی پیش از اینکه با خود او باشد، با هنر او بود. در سال 1327 در مراسمی شرکت کرده بودم که در تالار فرهنگ تهران برگزار شد و لطفالله مجد در آن مراسم ساز تنها میزد. خوب به یاد دارم که او آن روز در سهگاه مینواخت و هرگز فراموش نمیکنم که در آن دقایق شاهد چه ظرافتها و شگفتیها در نواختنش شدم.
آن روزها لطفالله مجد در اوج قدرت و اوج جوانی بود. در نواختن تار سبکی مخصوص به خود داشت. با تار حرف میزد، سخن میگفت و راز و نیاز میکرد. او علاوه بر احاطه کامل به ردیفهای موسیقی در نواختن نیز شیوهای خاص داشت و این ویژگی در نواختن در مضراب و در حرکت سریع انگشتهایش بر روی پردههای تار تجلی کامل داشت.
صدای ساز لطفالله مجد در حقیقت سخن دل بود، سخن عشق بود و سخن شور و اشتیاق بود و به همین دلیل نیز وقتی طنین میانداخت بیفاصله بر دل مینشست و شنونده را سرشار لذت و حیرت میکرد. به دنبال این آشنایی بعدها با لطفالله مجد در انجمن موسیقی ملی آشناتر شدم که به همت روحالله خالقی و عدهای از هنردوستان در خیابان هدایت تشکیل شده بود، کمکم، این آشنایی به یک دوستی عمیق و ریشهدار مبدل شد.
او کارمند دولت بود و مثل بیشتر کارمندان پاک و درستکار، سالهای زیادی گرفتار سرگردانی بود. او مردی بود خانوادهدوست و همه وجودش وقف خانوادهاش بود. ولی افسوس که با حقوق کارمندی امکان نیافت که آسایش خانوادهاش را آن چنان که میخواست و آرزو داشت تأمین کند. از طرف دیگر چنان سرشار از مناعت طبع و بزرگواری بود که هرگز نمیخواست و نخواست از طریق هنرش ارتزاق کند. لطفالله مجد روزگاری هم برای تأمین معیشت به عنوان «ذیحساب» اداره راه سیستان و بلوچستان به زاهدان رفت و بعد به کرمان آمد. پیوسته کار کرد تا شرافت کارمند بودنش را حفظ کند و زندگیاش را از «درآمدی» بچرخاند. همیشه به هنرش نیز عشق داشت و در همه سالهای عمرش دمی از نواختن تار غافل نماند و چنان مینواخت که دلها را میلرزاند.
چهار مضرابهای لطفالله مجد همه بینظیر بودند. زمانی که من برنامه «کاروانی از شعر» را ابداع کرده بودم، او برای این برنامه یک سلسله چهار مضراب نواخته بود که بیگمان ارزش بسیار داشتند و ای کاش که این نوارها هنوز هم در آرشیو رادیو ایران موجود باشند و پاک نشده باشند.
لطفالله مجد آهنگ هم ساخته است و یکی از معروفترین آهنگهایش آهنگی است که شعر آن را شادروان «رهی معیری» سروده و «دلکش» و «بنان» آن را خواندهاند.
لطفالله مجد علاوه بر تکنوازی، چندین سال با ارکسترهای بزرگ رادیو همکاری کرد. او جزء معدود نوازندگانی بود که «نت» هم میدانست. در ارکسترهای بزرگ رادیو و در کنار هنرمندان بزرگی چون ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی، حسین یاحقی، حسین تهرانی، لطفالله مجد تنها نوازنده تار بود که در ارکستر حضور داشت و نواختن تار تنها، در ارکستر را بر عهده میگرفت.
من از دوستان یک دل و یک جهتِ او بودم و مرگش برایم بسیار ناگوار است و یقین دارم، تا روزی که خودم زنده هستم، مرگ مجد را فراموش نخواهم کرد.
شبها وقتی که همه به خواب میرفتند، آهسته برمیخاست و تار در همشکستهای را که از روزگار قدیم در خانه آنها به یادگار مانده بود برمیداشت، چون جان در آغوش میگرفت و به خیالِ خود به پندار کودکانه خویش آن را به نوا در میآورد و به مدد ساز شکسته، خواستههای کودکانه خود را که از بیم پدر سختگیر و مادر تندخو یارای افشاء آن را نداشت، در فضا منعکس میساخت. مدتها کار این پسرک گریزپا، نغمهسرایی در پنهانی بود.
نوشته شده در یکشنبه 86/3/27ساعت
11:21 صبح توسط امیر حسین یقموری نظرات ( 6 ) |
سازمان فرهنگی-هنری یونسکو سال 2007 میلادی را سال مولانا اعلام کرده است. به همین مناسبت افراد و تشکل های زیادی دست به کار شدند تا در این سال هر چه می توانند از مولانا بگویند و بشنوند و بنویسند. من هم این فرصت را غنیمت شمردم و سری به آرشیو خاک خورده ام زدم و یکی از آهنگ های آن را که با شعری از مولانا همراه است، بیرون کشیدم. تصنیف را "حاجی" نام نهادم. نمی دانم حضرت مولانا از این اسم خوشش می آید یا نه؟ خلاصه، قضیه از این قرار است که مرکز گسترش اندیشه و عرفان مولانا با همکاری خانه موسیقی قصد دارند در این سال ظاهراً برای مولانا سنگ تمام بگذارند و مجلس مفصلی بگیرند. به همین دلیل از آهنگساران خواستند تا نمونه ای از تصانیف خود بر اساس اشعار مولانا را برایشان بفرستند. اول قرار بود مسابقه ای هم باشد ولی مثل اینکه به هم خورده است. بگذریم... غزل معروف مولانا ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق همین جاست بیایید بیایید گر صورت بیصورت معشوق ببینید هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سرگشته شما در چه هوایید ده بار از آن راه بدان خانه برفتید یک بار از این خانه بر این بام برآیید آن خانه لطیف است نشانهاش بگفتید از خواجه آن خانه نشانی بنمایید با این همه آن رنج شما گنج شما باد افسوس که بر گنج شما پرده شمایید یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدید یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید تصنیف حاجی را به همت نوازندگان و خوانندگان مهربان و نسیه کار به ضبط رساندم! فقط پول استودیو را ناچار شدم از جیب همیشه خالی بپردازم!! ناقابل 200 هزارتومان! البته نوازنده ها توقع دارند بعداً چیزی بگیرند که امیدوارم شرمنده آنها نشوم. این تصنیف محصول تابستان 1375 تهران است و الان پس از 11 سال خاک خوردن به زحمت گردگیری کردم تا چه قبول افتد و ... اصل آهنگ حدود 7 دقیقه است که من در اینجا 3 دقیقه از آن را برایتان انتخاب کردم. تصنیف حاجی را از لینک زیر دانلود کنید. اینک خوب است نام نیک همراهان را برای ثبت در جریده اینترنت بنویسم. حال که پولی دستگیرشان نشده، دست کم اسمی از آنها به میان بیاید. به ترتیب سنی: کیوان پهلوان ------------------- دایره بهنام سامانی ----------------- تنبک داوود ورزیده -------------------- نی علیرضا مهدی زاده ------------ کمانچه و خوانندگان گرامی: محمد اسماعیل قنبری ----------- تکخوان فرحناز محدث -------------------- همخوان سارا زارع رنجبر ------------------- همخوان پیمان بزرگ نیا ------------------- همخوان و ناظر ضبط بهنام معصومی ----------------- همخوان افشین معصومی ----------------- صدابرداری و میکس همچنین با سپاس فراوان از دوست گرامی، جناب آقا رامین جزایری که سه تار 700 هزار تومانی اش را چند هفته به من قرض داد. نوشته شده در دوشنبه 86/2/17ساعت
4:47 عصر توسط امیر حسین یقموری نظرات ( 3 ) |
آخرین مطالب
|